
اجرای تحسینبرانگیز یک سلبریتی خیلی صادق!
به گزارش گاهیما، «صد» با اجرای هادی حجازیفر مسابقهای است که اگرچه ایده آن از نمونههای موفق جهانی الهام گرفته شده اما نسخه ایرانی آن با چالشها، بومیسازیها و نوآوریهایی همراه بود. به گفته تهیهکننده برنامه، این مسابقه در کشورهای مختلف جهان با نامهای دیگری شناخته میشود و تاکنون در ۲۸ کشور جهان تولید پخش شده است پس در جذاب بودن این مسابقه شک و شبههای نیست اما اجرای جسورانه هادی حجازیفر در جذابیت مسابقه بیتأثیر نبود و تضمینکننده آن برای این روزهای تلویزیون بود.
نحوه اجرای هادی حجازیفر در این برنامه همراه شد با چند مسئله مهم؛ حجازیفر جزو سلبریتیهایی است که اقبال عمومی دارد و مردم او را دوست دارند. فیلم «ناتور دشت» را در سینما دارد؛ فیلمی اجتماعی که توانسته اکران نسبتاً موفقی داشته باشد. همچنین اجرای تلویزیونی او همزمان شد با حضورش در برنامه «پامپ» امیرحسین قیاسی.
هادی حجازیفر در مقابل دوربین پامپ ابعادی از زندگیاش را به مخاطبش نشان داد که تا به حال درباره آنها صحبت نکرده بود..
میدانداری در «صد»
هادی حجازیفر با آنکه جز در سالهای دور در قامت مجری ظاهر نشده اما اجرای او در «صد» به دل بینندگان نشست. او در حقیقت در «صد» میدانداری میکند. به میان شرکتکنندهها میرود، میان آنها مسابقه را تماشا میکند و معمولاً با شرکتکنندگان گپ میزند. زمانی که دو شرکتکننده بالای سن میروند تا مسابقه شروع شود، حجازیفر و برنامه وارد گفتوگوی صمیمیتری میشود. یکی از جذابیتهای برنامه «صد» همین جاست؛ زمانی که مردم روایتهای زندگی خودشان را خیلی کوتاه و خلاصه بیان میکنند و از مسیری که در زندگی گذراندهاند تا به اینجا رسیدهاند، میگویند و در نهایت انگیزهشان از شرکت در مسابقه.
این بخش برنامه شبیه همان مدل ورود مجریهای چند برنامه معروف به حریم شخصیسلبریتیهاست که پاسخهایشان به سرعت وایرال میشود اما روایتهای هموطنان ما در «صد» نه وایرال شد و نه توسط رسانهها دیده شد. شرکتکنندهای بالا میآید و پس از معرفی خودش میگوید پدر و مادرش را در کودکی از دست داده، بعد از روستا به شهر آمده و پس از چند سال خواهر و برادر بزرگترش را هم از دست داده، خودش تشکیل خانواده داده و حالا پدری است که به خاطر استعدادی که دخترش دارد به تهران مهاجرت کرده و اگر در این مسابقه برنده شود، مبلغ جایزه را صرف استعداد دخترش میکند.
دیگری یک معلم است که به داستانخوانی برای بچهها و ترویج کتابخوانی علاقه دارد. او با یک الاغ، کتاب به دست بچههای مناطق محروم میرساند. در این مسابقه شرکت کرده که شاید برنده شود و با جایزه بتواند یک خودرو برای حمل کتاب بخرد تا کتاب بیشتری به دست بچههای مناطق کمبرخوردار برساند. شرکتکننده دیگر وکیل است و داستان خودش را دارد. مادری به خاطر دخترش آمده چون دخترش دوست داشته بیاید در این مسابقه و خودش را محک بزند و به مادرش گفته اگر تو بیایی حس بهتری دارم. دیگری آمده تا فقط و فقط هادی حجازیفر را از نزدیک ببیند و بدون هیچ منعی با سلبریتی مورد علاقهاش گپ بزند. روایتهای برنامه صد هر کدام شنیدنیتر از دیگری است. روایتهایی از رنج و شادی که حداقل میتواند حس همدلی را به مخاطب تزریق کند که در رنجها و ناکامیهای این زمانه تنها نیستیم و همه شبیه به هم هستیم اما باز هم بر نقاط قوت زندگی تمرکز میکنیم و پیش میرویم. اما این روایتها معمولاً وایرال نمیشود و اگر مخاطب همان برنامه نباشی، معمولاً نادیده و ناشنیده میمانند.
چرا آقای بازیگر، مجری تلویزیون شد؟
اما حکایت حضور هادی حجازیفر هم خواندنی و شنیدنی است. او بارها در برنامه قصد و نیتش را از حضور در این اجرا آشکارا بیان و درباره آن صحبت کرده است.
او در یکی از برنامهها گفت از زمانی که مسئولیت اجرای این برنامه را قبول کرده تا زمانی که در مقام مجری به صحنه آمده بارها با خودش گفته باید چه کند و آخرش به این نتیجه رسیده که صادق باشد و صادقانه با مردم برخورد کند. با همین رویکرد در یکی از قسمتها خطاب به شرکتکننده بازنده میگوید: «دوست داشتم این مرحله را تو ببری!».او بارها گفته است میخواستم حضوری بیواسطه و نزدیک با مردم داشته باشم برای همین اجرای تلویزیون را پذیرفتم. حجازیفر برای اجرای این برنامه تجربه کافی دارد و تجربههای زیستهاش را با مردم در میان میگذارد. زمانی که شرکتکنندهای نوجوان میگوید آرزو دارد برود ژاپن تا شکوفههای درختهای گیلاس را از نزدیک ببیند، میگوید: «من هم آرزو میکنم تو ژاپن بروی البته من خودم ژاپن رفتهام اما همان زمان که پایم را آنجا گذاشتم، دلم برای ایران تنگ شد و میخواستم از ژاپن فرار کنم!». زمانی که شرکتکننده از او پرسید: «چرا؟»، پاسخ داد: «چون حتی در جنگلهایشان هم چراغ راهنمایی و رانندگی دارند. یادم هست در یکی از جنگلهای نزدیک به هیروشیما سوار یک اتوبوس بودیم، چراغ وسط جنگل، قرمز شد، راننده اتوبوسی که حامل ما بود توقف کرد و به گرگ، اردک و زرافه احترام گذاشت و آنها هم متقابلاً به راننده احترام گذاشتند و این رفتار خیلی حال من را بد کرد چون این برخوردها برای ما ناشناخته است!».
خلاصه کلام اینکه محبوبیت هادی حجازیفر میان اقشار مختلف مردم، سن و سال و توانایی تعامل پدرانه او با شرکتکنندگان جوان و نوجوان، کنترل احساسات و بداههگوییها ویژگیهایی است که همه را مطمئن میکند به اینکه چقدر انتخاب او برای اجرای این برنامه، مؤثر و منطقی بوده است.
چرا «صد» زیاد وایرال نشد؟
فصل اول مسابقه «صد» جمعه و شنبه شبها ساعت ۲۲:۳۰ از تلویزیون پخش میشد. با توجه به اینکه یک فصل کامل این مسابقه روی آنتن رفته، مخاطب از روند مسابقه مطلع است اما چرا شبکههای مجازی به این مسابقه زیاد نپرداختند. رسانهها از آن چیزی ننوشتند و آن طور که بخشهایی از چند برنامه مشخص وایرال میشد این برنامه چنانکه باید در فضای مجازی دیده نشد؟
فارغ از سطح ذائقه مخاطب، تمرکز رسانهای را هم باید در این امر دخیل بدانیم؛ نخست کمرنگ شدن صدا و سیما به عنوان رسانه ملی و بیاعتمادی عمومی نسبت به این رسانه. دلیل دیگر مربوط است به جایگاه رسانهها. رسانه امروز تقریباً جایگاه نخبگانیاش را از دست داده و با یک بیان ساده به جای آنکه چراغ راه و پیشرو باشد، پیرو است.
علاوه بر بیشمار وظایفی که رسانه بر عهده دارد، یکی از وظایف آن کشف نقاط قوت و نشان دادن آن به عموم جامعه برای تزریق امید است اما رسانهها امروز تقریباً پیرو هستند و دنبالهرو شبکههای مجازی شدهاند، دنبال وایرالها راه میافتند و بعد با گذاشتن یک خطکش میگویند فلان برنامه به این دلایل بد است و با یک نتیجهگیری متقن که این برنامه سطح سلیقه مخاطب را پایین میآورد، درباره ندیدن آن برنامه نسخه میپیچند. رسانه نقاط منفی را نشان میدهد اما برای مخاطب امروز هیچ جایگزینی ندارد و دقیقاً نمیگوید اگر فلان برنامه به هزار دلیل غذای فرهنگی مناسبی نیست پس مخاطب امروز با ویژگیهای منحصر به فردش چه ببیند؟!
نحوه خوابیدن مهرداد صدیقیان، ساعت میهمانی کاظم سیاحی و نوع قرارداد شراره رخام وایرال میشود اما سکانسهای جذاب برنامه صد را کسی نمیبیند. شاید پاسخ این باشد که زندگی هموطنمان در هر سطحی جذاب نیست اما راز خوب ماندن صدیقیان و ازدواج نعیمه نظامدوست جذاب است البته در این میان باز هم باید دیده شدن بعضی تاکشوها را به فال نیک گرفت مثل گفت وگوی حجازیفر با امیرحسین قیاسی و اینکه امثال حجازیفر مثل خیلی از ما روزها و شبهایی حس «مفلوکترین» آدم روی کره زمین را داشتهاند.
وظیفه رسانه اتفاقاً دیدن این موارد و تمرکز روی آن است اما ما باز هم در همان پیچ معروف تاریخی خوفناک، تاریک و بنبستی هستیم که هیچ کاری از دست کسی برنمیآید حتی رسانهای که ادعای فرهیختگی میکند یک صفحهاش را در این اوضاع گرانی کاغذ اختصاص میدهد به اینکه الهام پاوهنژاد درباره تصمیم هنرمندان در سال ۱۴۰۱ چه گفته و آیا دعوای هنگامه قاضیانی و شقایق دهقان با پاوهنژاد درست بوده است یا نه و در حد دعواهای عامیانه سقوط میکند. به نظر میرسد رسانه امروز مانند گذشته چراغ راه در دستانش ندارد. قد بلندش کوتاه شده، همرنگ جماعت شده، پیشرو نیست و پشت جماعتی حرکت میکند.
از یادش رفته که باید با خلق کلمات جمعی که گرد هم آورده شمعی برافروزند برای روشن شدن راهی که قرار است رهروانی داشته باشد و رفتار یک والد غرغرو را کنار بگذارد و نقش حمایتگریاش را پررنگتر کند تا فرزندانش را از خواندن صفحاتش فراری ندهد.
خدیجه زمانیان